از زمان هجرت هنوز بی نامم...فعلا

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۲/۳۱
    .

درمان

 


امشب نشسته ام سَرِ بازارِ عاشقی
تا کار و بارِ زندگی ام را رها کنم

آقای آسمانِ منی و مقدّسی…
پس حق بده که رو به خودت اِلتجا کنم 





شروعش زیاد اتفاقی نبود اما بی برنامه تر از آنی بود که گمان میکردم...


     طوریکه، "ای که مرا خوانده ای ! "را کاملا میشد حس کرد اما هنوز به" راهِ نشان داده" نرسیده بودم.


دیشب بی برنامه تر از آنی دعوت شدم که اسمش را بگذارم اتفاق . دیشب معجزه بود.

 

           اصیلتش دلم گرفته بود. اما حقیقتش انگار دلشان برایم تنگ شده بود..دل تک تکشان ...از مادر س گرفته تا پسران گمنامش در دانشگاه...

 از منتقم ع گرفته تا ربّ 

  

      میخواستند بگویند : هستیم .باش!


ته خطی هم رسیدیم حرم بابا رضای مهربان ع بعد از احیا، و کلی نمک ریختند بر زخم و مداوایمان کردند ؛ به همان سبک زهر و تریاق!

 

 دیشب مهمانی اش بسیط تر ازآنی بود که بشود نامش را جشن گذاشت!

  • سیّده ...

نظرات  (۱)

  • دچــ ــــار
  • همچو تو زهری و تریاقی که دید...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی